امید دلها

مسافرتی به یاد ماندنی البته دوست داشتنی

1393/8/6 16:16
نویسنده : مامان و بابا
1,747 بازدید
اشتراک گذاری

پسر قشنگم،بابایی باید برای مسابقات جودو میرفت اصفهان و قوچان هم کار داشت و از قبل هم بهمون قول دریا رو داده بود این شد که مامانی نشست و یه برنامه ریزی درست و حسابی کرد و نتیجه اش مسافرتی شد که برات مینویسم.....!

از صبح روزی که میخواستیم راه بیافتیم بهت گفتم که امروز میخواییم بریم "ددر" و چمدونها و وسایل رو هم  میدیدی که دم در گذاشتم به خاطر همین شما اصلا نمیخوابیدی و همه جا دنبالمون چهار دست و پا میومدی که یه وقت نریم و جات بزاریم...! و تا ساعت 3 و نیم بعدازظهر که راه افتادیم و خیالت راحت شد خوابیدیخواب

عکسها در ادامه مطلب

 

 

امید در راه اصفهان و مسجد حضرت ابوالفضل که نزدیک یزد هستش و خیلی مسجد بزرگ و خوبیه و  با همه ی امکانات مثل چایی صلواتیزیبا

بعدش رسیدیم به یزد که شهر خوبیه و آب و هوای بسیار عالی داشت و اونجا شام خوردیمخوشمزه(نون و ماست)

بعد ساعت 2 نصفه شب رسیدیم اصفهان و مهمانسراهای ارتش و فرداش هم رفتیم اصفهان گردی و چون ما خیلی وقت نداشتیم و بابایی هم باید میرفت مسابقه و من و بابایی چند باری اصفهان رفته بودیم این بود که یه نصف روز بیشتر نتونستیم بگردیم

اینجا میدون امام هستش که مامانی خیلی اینجا رو دوست داره و ما همیشه اول میایم این میدون که پر بود از توریست های مختلف که از شما فیلم و عکس میگرفتن

اینو یادم رفت بگم از اونجایی که شما هنوز نمیتونی بایستی و راه بری تو 99/99 دهم درصد عکسها بابایی تشریف دارنآرام

اینجا هم باغ هشت بهشت هستش که نزدیک میدون امامه و پیاده رفتیم تا اینجا که باغ بزرگ و قشنگیه

اینجا هم رفتیم بریونی معروف اصفهان ،که تو بازار سبزه میدون مغازه حاج محمود بهترین بریونی های اصفهان رو داره که باید صف بیاستی و بلیط بگیری

اینجا هم امیدی منتظر اینکه غذاشو بیارن

اینجا هم دارین نوش جان میکنین

اون روز جمعه  من و شما تنها بودیم و بابایی تو مسابقه بود ، دیدم حوصله ات سر رفته بردمت بیرون تا اطراف رو ببینیم که واقعا محله ی زیباییه و من همیشه به بابایی میگم بیا اینجا زندگی کنیم  اینجا هم دوست نداشتی رو زمین بزارمت

امید توی مهمانسرای ارتش

نمای زیبایی از محوطه مهمانسرا

غروب همون روز راهی مشهد اردهال شدیم که از توابع استان مرکزی و اراک هستش که باغ پدر بزرگی مامانی اونجاست و عموی مامان بزرگ اونجا هستن که اصلا عکسها نمیتونه گویای زیبایی اونجا باشه و باید خودت بزرگ بشی و بری و لذت ببری که ایشالا همیشه سبز و پایدار باشه

امید تو راه مشهد اردهال و این دومین باری بود که من و بابایی میرفتیم اونجا و شما اولین بارتونه

امید وسط حیاط با صفا

انقدر مکان زیباییه که دوست دارم چند تا عکس از حیاط رو هم برات بزارم

این در ورودی خونه هستش که به عمارت قلعه معروفه

سقف تالار اول که سالهای پیش چند راه به جاهای مختلف داشته مثلا اصطبل اسبها و محل نگه داری مرغ و خروس و ...

اینم دالون ورودیشه که از تو حیاط عکس گرفتم

اینا هم چند تا عکس از باغه که پشت حیاطه

مشهد اردهال معروف به کربلای ایران هستش که امامزاده سلطانعلی فرزند امام محمد باقر  اونجا مقبره دارن و همون روز جمعه که ما شبش رسیدیم مراسم قالی شویان بوده که اینجا جایی برای توضیحش نیست بعدا برات تو دفتر خاطراتت مینویسم که چطور مراسمی هست

چند تا عکس از این مقبره

قبر سهراب سپهری هم تو همین امام زاده هست که شما باهاش عکس یادگاری گرفتی

سهراب سپهری بچه همین ولایت ها بوده

یه روز هم رفتیم کاشان که بسیار شهر زیبا و همه چیز تمام هستش و شیکترین اجناس رو میشه اونجا پیدا کرد

شانس ما حمام فین درش بسته بود و ما با درش عکس گرفتیم!!!

اینجا امید آقا آش خورده و داره با پرنده ها حرف میزنه

صبح عید قربان راهی شهر مقدس قم شدیم که خیلی گرم بود اول رفتیم حرم حضرت معصومه که وسط شهر بود و بعد رفتیم جمکران که یکم تو حاشیه شهر بود

یا اباصالح المهدی ادرکنی....

بهد هم ناهار خوردیم و رفتیم سمت تهران

امید تو راه تهران

تهران خونه عمه جون مامانی که خیلی شما رو دوست دارن و پسر عمه مامان علی آقا هم بودن و به ما خیلی خوش گذشت

فرداش هم رفتیم خونه دختر عمه مامانی "خاله یاسمن" مامان رها جونی که شما اونجا خیلی با رها خانم خوش خنده مهمون نواز بازی کردی

اینم دوتا عکس از رها خوشگله

اینم لباس بچگی های بابایی رها جونی بود که خاله یاسمن تنت کرد و ما ذوق کردیم ولی شما همش گریه میکردی منم این عکس رو برات گذاشتم ولی من و بابایی تصمیم گرفتیم یدونه از این لباس های پروازی برات بدوزیم ایشالا بعدا پسر خاله یاسمن تنش کنهچشمک

شبش اونجا موندیم و فردا راه افتادیم به سمت دریاااااااااااااااااااااااااااااابغل

جاده فیروزکوه غرق ابر و مه..........

عکسها و فیلم های دریا خیلی قشنگ خاطره انگیزن چون اولین دریای سه نفریمون بود

شمال و منظره زیبای بارونی

بعدش رسیدیم خزر شهر که بین ساری و بابلسر هستش و مهمانسراهای ارتش اونجا بود که ویلاهای بسیار زیبایی داشت و خاطره دوست داشتنی از دریا رو برای ما گذاشت

امید منتظره که بابایی کلید ویلا رو بگیره و بیاد

 

اون شب که رسیدیم هوا باد و بارون بود و فردا صبحش رفتیم لب دریا...............

هوای ابری دریا

چهاردست و پا رفتن لب ساحل........

اینم قلب بابایی که شما تسخیرش کردی

نمایی از اتاقمون به دریا............

امید در حال فضولی

ظهر همون روز رفتیم ساری تا ناهار بخوریم اینجا هم امید جوجو منتظر ناهاشه تا "هام "کنه

تو راه گنبد...........

تا رسیدیم به بندر گز که یه ساعت با گنبد فاصله داره و ما هم که عشق دریا ماشین و کج کردیم به سمت دریاااااااااااااااااااااااا

عکسهاشو دوست دارممممممممممممم

وووووووووووووو گنبد دوست داشتنیبغل

بابایی ما رو گذاشت و رفت قوچان تا دوباره بیاد دنبالمون ........

امید و دختر خاله نیایش.........

حلما و علی دختر خاله و پسرخاله امید

امیر علی و امید

امید و جشن بادبادکها

روز عید غدیر که هنوز دختر خاله ها و پسر خاله ها نیومدن و امید داره با کارتهای حلما بازی میکنه......

امید تو امام زاده یحیی بن زید و روز پنج شنبه

امید جونم خونه همه ی خاله هات رفتی ولی فقط عکس از خونه خاله فاطمه قابل گذاشتنه عزیزم بقیشو تو کامپیوتر ببینخندونک

و یه روز هم که با دوستامون "خونواده آقای خسروی "رفتیم فارسیان ، ویلای آقای خسروی

عاشق این عکس علی جونیمبوسبوسبوس

اینم دوتا عکس از امیر علی شیطون بلاااااااااااااااااااااااااااچشمک

بابایی بعد ده روز اومد دنبالمون و نیایش خانمی که خیییلی بابای امید رو دوست دارهبغل

اینم یه هنرمندی مامانی از فلفل دلمه ایهای مامان بزرگ سوسنزیبا

و خداحافظی سخت برای مامانی از خونواده اش.............. و امید تو راه قوچان........

قوچان و هوای سردددددددددددددددد

اینم دو تا عکس از دختر عمه های خوشگل امید جوجو ،ریحانه و مبینا

امید در حال رفتن خونه عمو ابراهیم............

امید در حال میوه و تنقلات خوردن و انگوری که عمه مریم جون داره بهش میدهبوس

و بعد چند روز که دیگه داشت مرخصی بابایی تموم میشد و ما باید کم کم به مسافرتمون خاتمه میدادیم و تو راه برگشت و چند تا عکس از کویر..............

و امید که به سلامتی رسید خونه...........

اینم چند تا از شکار لحظه های مامانی تو مسافرت

مهر پدر و فرزندیبغلبوس

مهر مادر و فرزندیبغلبوس

عاشق این عکستمخندهخنده

در آخر تشکر از عمو محمد و خانمشون تو مشهد اردهال

تشکر از عمع شهناز جون و خاله یاسمن تو تهران

تشکر از مامان بزرگ و بابابزرگ و خاله جونیا و.... تو گنبد

تشکر از مامان بزرگ و بابابزرگ و عمه جونیاو عموهاو... تو قوچان

و تشکر ویژه از بابایی که ما رو برد دریاااااااااااااابغلبغل

پسندها (1)

نظرات (7)

بابایی
6 آبان 93 16:53
به این میگن یه مسافرت سه تایی...خیلی خوش گذشت. بازم میریم
مامان و بابا
پاسخ
بابایی ........ سورپریز شدم اسمت رو دیدم.........آره منم موافقم البته مکانهای جدید
ریحانه مامان نیایش
8 آبان 93 9:21
ببخشید که دیر شد فرصت نشد زودتر بیام از روز اول که مطلبت رو گذاشتی چند بار اومدم عکسهای امید جونم رو دیدم عکسها خییییییییییییییییلی قشنگه خوشبه حالتون خوب گشتید هااااااا عکسهای دریا خیلی خوشگله و عکسهای اردهال اصلا همش خوبه چند تا از عکسهای دریا رو چاپ کن واقعا باباش به همون دلیل در 99/99/99/99 درصد عکسها بوده یا شما همه جا میخواستی که باباش هم باشه
مامان و بابا
پاسخ
مرسی خاله ریحانه جون جاتون خالی بود ....شما که هیچ وقت همسفر ما نمیشیدایشالا مسافرتهای بعدی و رضایت عمو پرویز آره منم عکسهای دریا رو دوست دارم راست میگی حتما چند تاشونو چاپ میکنم نه بابا ،بابایش همه جا میگفت با این در با پسرم عکس بگیرم ،با این دیوار با پسرم عکس بگیرم...........
مریم
9 آبان 93 9:59
وااااااااااااای چه همه جاهای دیدنی....خوشبحالتون عکسها خیییییییلی قشنگ شده...
مامان و بابا
پاسخ
ایشالا سرتون که خلوت بشه گردش های شما هم شروع میشه عزیزم البته با نی نیممنون چشمات قشنگ میبینن
مامان یاسین
11 آبان 93 13:11
سلام عجب خوب همه جا رفتی گشتی خوش گذشت بهت خاله جون عکسات خیلیی باحال بودن مخصوصا دریا دوست دارم انشالاه همش به گردش باشی با مامان بابا
مامان و بابا
پاسخ
ممنونم نگین جونم ما هم دوست داریم و البته یاسین جونو ایشالا شما هم همیشه به گردش و کیش بهتون خوش گذشته باشه
مامان رها
19 آبان 93 10:04
سلاااام به به کیف کردم واقعا عکسهاو نوشته هارو که میدیدم به منم داشت خوش,می گذشت,خیلییی قشنگ بودن ایشااله که همیشه با همدیگه خوشبخت باشیدو خوش بگذرونید,رها تا چند وقت همش,میگفت امییید کجاا رفت؟؟دختر دایی از خودتم بعضی وقتا عکس بزار دیگه دلمون تنگ میشه امید جونمو ببوس
مامان و بابا
پاسخ
برای ما که مسافرت خوبی بود البته کنار شماالهی من اون رها جیگری رو بخورمش که انقدر شیرینهبگو میریم خونه امییید کوچولو هر چه زودترررررررررررر خوش عکس نیستم
مامان علی
2 آذر 93 8:44
ایرانگردی کردید حسابی معلومه خوش گذشته چقدر از مشهدارهال خوشم اومد ماروهم ببرید اونجا
مامان و بابا
پاسخ
جاتون خالی بوده ....حتما چرا که نه چمدوناتو ببند اومدم
خاله سیمین
8 بهمن 93 6:28
سلام عکسای خیلی قشنگی بود مخصوصا مشهد اردهال که خودم خاطرات بسیار شیرینی ازش دارم امیدوارم مسافرتهای بعدی باسلامتی
مامان و بابا
پاسخ
سلام ممنونم خاله جونم ایشالا ایندفعه همه با هم اونجا جمع بشیم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امید دلها می باشد