مادرانه
چه زود گذشت .......
انگار همین دیروز بود..........
یکسال و چندی از مادرانه من گذشت ،مدتی که مادر بودن را با ذره ذره وجودم حس کردم
حس کردم حال یک مادر را وقتی نگران کودکش میشود و قلبش به شماره می افتد
حس کردم زمانی را که تو در آغوشم احساس امنیت می کردی و محکم مرا به بغل می گرفتی
گرمای پیشانیت را پشت دستم حس کردم...........
سرمای دستهای کوچکت را در روز برفی امسال حس کردم.....
لذت بی پایان "ماما" گفتن از زبان شیرینت را با اشک شوقم که از جان و دلم میتراوید حس کردم
لذت حرف گوش کردن هایت را بعد از اخم محبت آمیزم حس کردم
پسرکم من بعد از هر بار نگاه عمیق به تو،چهارقل را در دل میخوانم و به محبت بی نهایت پروردگارم غبطه میخورم
امیدم،یکسال و چندی از لحظه های شیرین و ملس و تلخ زندگی را با هم گذراندیم امید که تا آخر عمر شیرین بماند
برای قهقهه های دلنشینت شاکر مهربان خدا شدم و با دعای سلامتیت پیوند ابدیت زدم.......آمین
زیبا فرزندم تو با خود دنیای شیرینی را برای من به ارمغان آورده ای پس قسم به آنکس که میوه دلم را به من هدیه داد تمام تلاشم را برای خوشبخت شدنت خواهم کرد و نمیگذارم خم به ابروانت بنشیند.......تا زنده ام
یکسال و چندی لحظه های ناب مادر بودن ............
یکسال و چندی پسرکم و آغوش من................
یکسال و چندی نگاه معصوم تو...........
یکسال و چندی لذت وصف ناپذیر دیدن اولین هایت........
یکسال و چندی نگرانی و اظطراب و تشویش برای یک عطسه ، برای یک سرفه..........
یکسال و چندی شنیدن صدای نفس های آرامت.......
یکسال و چندی بوسه های ناب بر روی بند بند تنت.........
یکسال و چندی عاشقی........
یکسال و چندی مادری..........