کارها و شیطنت ها!!!!!
میوه ی دلم،لحظه های قشنگی از زندگی سه نفرمون رو داریم ورق میزنیم حیفم اومد که ثبت نشه و سعی کردم تو این مدت یه عکاس باشم البته از یه سری شیطنت هات نمیشد عکس بگیرم
خوب از یه روز زیبا و جمعه که هوا خوب بود و ما پسری رو بردیم پارک محلمون شروع میکنم
همیشه با انگشتت کاری رو که میخوای برات انجام بدیم نشون میدی ،الانم دارین دستور میفرمایین که تاب بازی بسه منو ببرین کنار فواره های آب
تو راه برگشت هم حسابی خسته شده بودی و خوابیدی
زمستون امسال که مثل پارسال نبود ولی یه روز برف اومد و ما هم زیاد ازش عکس نداریم
همون روز برفی صبح که از خواب بیدار شدی و من از پشت پنجره برفها رو بهت نشون دادم دستت رو بردی جلو و گفتی إإإإإ ...یعنی اینا چین؟ (مترجم هم هستم) بعد سریع لباس تنت کردم و رفتیم پایین بلوک و با همسایه هامون برف بازی کردیم و شما بیشتر مات داشتی نگاه میکردی
شبش هم رفتیم خونه خاله نگین اینا و باهاشون رفتیم بیرون...اینم عکسهاش
اینم یاسین گل پسر
یه چند تا عکس از عشق بازی با عکس هات
یه روز جمعه دیگه ظهر سه نفری رفتیم پایین بلوک و یکم بازی کردیم
اینجا هم میخواستم ببینم کت و شلوارت اندازت شده یا نه که دیدم واسه سال دیگت خوبه ولی خودت ذوق کرده بودی منم ازت عکس گرفتم
طبق معمول اکثر روزها منتظر بابایی هستی تا از سر کار بیاد
روز 22 بهمن هم پایگاه هوانیروز جشن گرفته بود و ما رفتیم سر کار بابایی ،پرچم ایران به همه بچه ها دادن و تو هم ذوق از پرچم و مثل بقیه تکونش میدادی
خوب حالا یکم از شیطنت هات برات مینویسم
همش دلت میخواد از میز تلفن بری بالا و بپر بپر کنی که البته یه دفعه هم افتادی
اینم مراحل صعود......
برای اینکه قدت به همه جا برسه رو پنجه هات می ایستی تا جایی که جا داره دیگه رو نوک انگشتات وزنتو میندازی(قربونت برم)
حالا دیگه در جا کفشی رو مثل آب خوردن باز میکنی که مجبور شدم چسب بزنم به درش
اینم مراحلش.........
ووووووووووووووو از تو جاکفشی کفش سوتی خودتو که گرفتیم تا تشویق به راه رفتن بشی رو برداشتی
و البته که موفق هم شدیم و خبر خوب امروزم اینکه از 6 اسفند ساعت 10 شب یهو شروع کردی به بلند شدن و راه رفتن(الهی قربون قدم هات برم که یکی از زیباترین لحظه های زندگی پدر و مادر راه رفتن قدم به قدم دلبندشونه که وقتی میایستی پاهات میلرزه و میخوای تعادلت رو حفظ کنی...ایشالا همیشه استوار قدم باشی مادر)
اینم چند تا از عکسهای بلند شدن و راه رفتن پسملی ما
خودت خیلی ذوق میکنی از این که راه میری و ما بیشتر هر وقت راه میری میخندی و ذوق میزنی
خووووووووووووووب مطلب مهم شیطنت های شما کامپیوتره که علاقه وافری بهش داری و صبح به عشق کامپیوتر بیدار میشی ظهر جلوی کامپیوتر خوابت میبره و مامانی از دست شما نمیتونه کامپیوتر رو روشن کنه بابایی که کلا بیخیال کامپیوتر شده خودت روشنش میکنی و رو پنجه میایستی تا ببینی مانیتور روشن میشه یانه بعد انقد غر میزنی تا ببریمت رو صندلی،روی صندلی نشستن همانا و تا روی مانیتور رفتن و....مسایل
اینجا هم بابایی تو اتاق داره با موبایل حرف میزنه شما فکر کردی کامپیوتر رو روشن کرده و درو بسته
اشکهات رو زمین مشخصه و تا درو باز نکنیم گریه هات بند نمیاد
.
.
.
کار دیگه علاقه به روشن و خاموش کردن آباژوره که تازه یاد گرفتی و با اون دستهای کوچولوت هی دکمه شو فشار میدی
روشن
خاموش
اوایل دوست داشتی با این توپ هی راه بری هنوز هم بهش تکیه میدی و تند تند راه میری
خیلی دوست داری که حلقه های رنگی رو روی هم بزاری چون ما خیلی تشویقت میکنیم هرچند اشتباه میزاری
یه کاری رو جدیدا یاد گرفتی بیسکوییت های کرمدار رو از هم باز میکنی و شده یکی از بازیهات ...کاری که ما بزرگترها هم بعضی وقتها انجام میدیم
یکی دیگه از شیطنتهات از مبل بالا رفتن و روشن و خاموش کردن لامپ هاست که خیلی جدی پیگیر هستی که انجامش بدی و روزی 20 بار باید تکرار بشه
و مهمترین قسمت کارت هم شب وقتی داریم میخوابیم بلند میشی از رو مبل بالا میری و لامپ ها رو روشن میکنی و دست دسی میکنی و هر چی میگیم امیییییییییییییییید بخواب ....نکن... اصلا گوشت بدهکار نیست و تا بابایی مبل رو از زیر پریز بر نداره راضی به خواب نمیشی
اینم یه عکس دیگه از راه رفتن گل پسر قند عسل
زیبا شود به کارگه عشق کار من هر گه نظر به صورت زیبا کنم تو را
پسر نازنینم ایشالا که همیشه در پناه امام رضا (ع) باشی