اولین مسافرت جوجه کوچولو،خونه مامان بزرگها
امید قلب مامان و بابا، بالاخره شما قدم های کوچولوت رو به خونه مامان بزرگها ،عمه ها و خاله ها گذاشتی
هر کسی که میدیدت میگفت چقدر کوچولو و ریزه میزه اس الهی قربونت برم اون موقعی که ما اونجا بودیم عید بود و تقریبا همه ی فامیل و دوستها رو دیدیم و چقدر بهمون خوش گذشت عزیزم ولی چون بابایی خیلی مرخصی نداشت مجبور بودیم عید دیدنی هامون رو تند تند بریم و شما خیلی اذیت میشدی ،یه روز هم که تقربیا 5 جا عید دیدنی رفتیم آخر شب ....
مامانی چون سرش خیلی شلوغ بود و همیشه هم دوربین پیشمون نبود خیلی عکس ندارم ولی چند تایی میزارم تا یادگار بمونه
اینجا تو قطاره ،صبح وقتی رسیدیم مشهد انقدر وایستادیم تا همه پیاده شدن چون داشتیم عکس میگرفتیم
این دو تا دختر ناز هم دختر عمه هات هستن مبینا خانم و ریحانه خانم
عزیز دلم خیلی عکس قابل گذاشتن ندارم بقیه عکس هایی هستن که دلم می خواست ثبت بشه