دندون و دندونی پسملی
به دل نشسته ترین خلقت خدا،عزیز دل مامان و بابا دندون خوشگلت تو 28 خرداد 1393 در اومد
غروب بود که خاله فاطمه جون خبرشو داد و منم باور نکردم چون فکر میکردم زود باشه سریع با یه لیوان شیشه ای بهت آب دادم و تیلیک تیلیک یه مروارید کوچکولو میخورد به لیوان از ذوقم سریع زنگ زدم به بابایی و اونم خیییییلی خوشحال شد و شب با خاله فاطمه اینا رفتیم کافی شاپ و شما هم از بستنی ها سهمی بردی
چون تو مسافرت بودیم و فرداش دیگه برمیگشتیم نشد که مامان بزرگ براتون دندونی درست کنن و قراره شهریور که رفتیم یه آش دندونی به دست پخت خوشمزه مامان بزرگ درست بشه
وقتی رسیدیم خونه خودمون چند روز بعدش یه آش دندونی بسیار تا بسیار خوشمزه درست کردم و بین دوست و آشنا پخش کردیم که همه خوششون اومده بود(دیگه خیلی از خودم تعریف کردم بسه) البته خود شما هم از آش بی نصیب نبودی گلم
این عکس ها رو هم تو راه برگشت تو ماشین ازتون گرفتم
و بالاخره رسیدیم خونه
و دندونگیری که شما اصلا دوسش نداری
ایشالا همیشه دندون های سالمی داشته باشی عزیزم به شرطی که مرتب مسواک بزنی