از غذا خوردن تا حمام کردن
زندگی من ،عکس های یه روز تابستونی که میخواستم بهت فرنی بدم و البته حموم هم بعدش ببرمت رو برات میزارم تا بزرگ که شدی ببینی که میدونم برات جالبه
در حال خوردن فرنی مامان پز که جدیدا میگی قاشق بده دست خودم تا بخورم البته نمیگی ها من متوجه میشم
اولین باره که بیسکوییت رو به دستت دادم تا خودت بخوری
وقتی دیدیم که دیگه با دستمال و آب خالی تمیز نمیشی بردیمت حموم
اینجا هم با نگاهت میگی که بغلم کنین الهی قربون اشکات برم کلا دوست نداری سرت کفی باشه و آب رو سرت بریزیم
بعد از حموم و گریه به خاطر کلاه حموم که رو سرته ،کلا با هر نوع کلاه و روسری و ...مخالفی ولی من بعضی وقتها سرت میزارم
بعدش لبااااااااس تنت کردیم و......با poohسر گرم شدی و همه چی یادت رفت
بعدش تصمیم گرفتیم که عکس هنری ازت بگیریم
شما هم که عااااااااااااااااشق گل زرد رنگ و هر چیز زرد رنگ هستی اصلا همکاری نداشتی و مشغول بازی بودی
ما هم هر کاری میکردیم ژست نمیگرفتی و منم اینا رو بدون فتوشاپ میزارم
اینجا هم خواستم یه گل رو شونه ات بزارم تا یه مدل عکس هنری دیگه ازت بگیرم ولی دوست نداشتی و انگار میگفتی بردار اینو وووووو
منم دیدم همکاری نمیکنی قبل از اینکه همشونو تو دهنت نکنی جمعشون کردم و شما داری بهم نگاه میکنی که ای بابا چرا بر داشتیشون بدهههههههههههههههه
وقتی دیدی دارم میزارمشون سر جاش قهر کردی
هر چی هم صدات میکردیم نگاه نمیکردی .. خلاصه آشتی شدیم و یکم تاب بازی کردی و ووووووبعد هم سعی و تلاش برای بلند شدن
و در آخر هم خوابیدی چون دیگه خسته شده بودی عزیزم
در اینجاست که شاعر میگه
بخواب که میخوام تو چشات ستاره ها رو بشمورم لالاییییییییییییییی لا لا لا لالا
پیشم بمون که تا ابد دنیا رو با تو دوست دارم